جهان هر کس به اندازه فکر اوست

روزی شخصی مدبر و اهل دل از من پرسید در جستجوی چه ای تا بگویم که ای.......

در وادی دنیا با پیمودن راه های هموار و ناهموار و بعد از کسب تجربه های بسیار، گاهی می ایستی و شروع می کنی به کنکاش در هدف و فلسفه زندگی خود و بحث معروف " زکجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود زکجا می بری آخر ننمایی وطنم؟!!" اینکه آدمی کیست یا چیست آیا موجود زمینی و یا آسمانی است؛

چاره کار را در مطالعه فلسفه و ادبیات می دانی و در فلسفه شرق به سراغ حافظ و مولانا می آیی و در فلسفه غرب به گوته مراجعه می کنی. ببینیم در این باب مولانا چه می گوید:

آدمی بین دو صفت زمینی و آسمانی هست، هر صفت که بر او غالب شود، او را بدان صفت خوانند. اگر از اصل پاکان باشد، در طلب پاکی خواهد رفت و اگر از خاکیان باشد، خاک را جوید. صفت هر کس را در ترازوی خواسته‌اش سنجند. وی برای تقویت گفتار خود، حکایتی تمثیلی آورده است ازین قرار: گرگی و آهویی با هم جفت شدند و ازیشان بچه‌ای پیدا شد. از مفتی‌یی پرسیدند که این را گرگ گیریم یا آهو؟ نامش چه نهیم؟ فتوی داد: دسته گیاه و استخوانها پیش این بچه نهید، اگر میل به استخوان کند، گرگ است. و اگر میل بدان گیاه کند و خوردن آن، آهو باشد. سپس می‌افزاید: همچنان حق تعالی آن جهان و این جهان و آسمان را با زمین آمیخت و جفت کرد. ما که بچگان این دوییم، اگر میل به علم کنیم، آسمانی باشیم. و اگر میل به خواب خور و نعم و ملبوسات این جهانی کنیم، زمینی باشیم.

 

تا در طلب گوهر کانی کانی

 

تا در هوس لقمهٔ نانی نانی

 

این نکته رمز اگر بدانی، دانی

هر چیز که در جُستن آنی، آنی

آن رقصان شو ای قراضه کز اصل اصل کانی

جویای هرچه هستی، می‌دان که عین آنی

 (معارف سلطان ولد، ص ۱۵۱ ـ ۱۵۳)

 

عطار گوید: اگر تو پرّ و بال دنیی و عقبی بیندازی

خطابت آید از پیشان که هرچ آن جُستی، آنی تو

 

اگر چه آسان نیست ولی همواره باید کوشید تا نقطه ها و چشم اندازهای زیبایی برای این زندگی زیبا انتخاب کرد..

واژه....

بعضی از کتابها ساده لباس می‌پوشند و بعضی لباسهای عجیب و غریب و رنگارنگ دارند.
بعضی از کتابها برای ما قصه می‌گویند تا بخوابیم و بعضی قصه می‌گویند تا بیدار شویم.
بعضی از کتابها تنبل هستند. بعضی از کتابها زیاد می‌خوابند و همیشه خمیازه می‌کشند.
بعضی از کتابها شاگرد اول می‌شوند و جایزه می‌گیرند. بعضی مردود می‌شوند و بعضی تجدید.
بعضی از کتابها تقلب می‌کنند. بعضی از کتابها دزدی می‌کنند.
بعضی از کتابها به پدر و مادر خود احترام می‌گزارند و بعضی حتی اسمی هم از پدر و مادر خود نمی‌برند.
بعضی از کتابها هر چه دارند از دیگران گرفته‌اند و بعضی از کتابها هر چه دارند به دیگران می‌بخشند.
بعضی از کتابها فقیرند و بعضی گدایی می‌کنند.
بعضی از کتابها پر حرفند ولی حرفی برای گفتن ندارند و بعضی ساکت و آرامند ولی یک عالم حرف گفتنی در دل دارند.
بعضی از کتابها بیمارند، بعضی از کتابها تب دارند و هذیان می‌گویند.
بعضی از کتابها را باید به بیمارستان برد تا معالجه شوند و بعضی را باید به تیمارستان برد.
بعضی از کتابها کودکانه و لوس حرف می‌زنند و بعضی از کتابها فقط غر می‌زنند و نصیحت می‌کنند.
بعضی از کتابها دوقلو یا چند قلو هستند. بعضی از کتابها پیش از تولد می‌میرند. و بعضی تا ابد زنده هستند.
بعضی از کتابها سیاه‌پوستند، بعضی سفید پوست و بعضی زردپوست یا سرخ پوست. بعضی از کتابها به رنگ پوست خود افتخار می‌کنند و رنگ دیگران را مسخره می‌کنند…

زنده یاد:قیصر امین پور